- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح امام هادی علیهالسلام
بـر پـایـه اصـول را بـنـا بـایـد کرد بـر هــادی راه اقــتــدا بــایـد کــرد پیش از نجف و قدم به وادی غدیر تـعـظیم به سوی سـامـرا بـایـد کرد ***** قاسم نعمتی ***** ای صاحبجامعه، کـبـیرت خواندم در هر دو سرا شاه و امیرت خواندم ***** مرتضی محمد پور ***** زیبنده ترین سخن کلام هادی است حیرت زده خلقت از مقام هادی است امـضـاء بـرات ســامــرا در گـروه ذکر صلـوات بر امـام هـادی اسـت ***** سید مهدی حجازی *****
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
با تو معنا میشود هم غصهها؛ هم شادیام مـن پُـر از دلـدادگیهـای امـامِ هــادیام ای امامِ جامعه!؛ ای ذکرکم فیالذاکرین! کاش یک جرعه از آن جامِ ولا میدادیام بیتو این دل؛ دل که نه، ویرانسرای من شده با نگـاهـت این خـرابی میشود آبـادیام عشقِ من عشقیست ناب و ساده و با سابقه منشأ این عـشق هم دل بسـتنِ اجـدادیام روز و شب در وادیِ جرم و خطا غوطهورم پس خودت تضمین کن از شَرِّ گنه، آزادیام با نگاهت واژهها در شعر تابان میشوند ورنه من یک شاعـرِ بیادعای عـادیام
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
چون ندارد با کسی کاری گدای سامرا میکـند بر خـلق سـالاری گدای سامرا ده برابر بیـشتر از پیش عاشق میشود چونکه دارد مثل تو یاری گدای سامرا با محبّت عادتش دادی به احسان٬ آنچنان کم نـدارد قـدر دیـنـاری گـدای سـامـرا هیچ فرقی نیست بین سرشناس و ناشناس نام خود کافیست بگـذاری گدای سامرا دستْ خالی تا کمر خم شد یقین کردم که هست آشـنا بـا رسـمِ دربـاری گـدای ســامـرا با مفـاتـیح ٱلجنان در هر فـراز جامـعه چشم هایش میشود جاری گدای سامرا
: امتیاز
|
رباعی هایی در توصیف زیارت جامعۀ کبیرۀ امام هادی
در جـامـعـۀ کـبـیـره انــوارِ خــدا گــردیـد هــویــدا ز درِ بـیـت ولا ***************
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
دست من وعطایت یا هادیالمضلین جـان هـمه فـدایت یا هـادیالمـضلین هرسو روم به عشقت بیطاقت و قرارم قـربان سـامـرایت یا هـادیالمـضلین
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
خـورشـید سامـرا و کـریم جهان تویی ما را بـده پـنـاه، که کهـف امـان تـویی هادی تویی در این شب ظلمت، به داد رس گـم گـشـتهایم و مشـعـلۀ کـاروان تویی کاخ ستم به لرزه فکندی به حرف حق حقا که جان عدلی و حق را زبان تویی مستی ربودی از سر بزم شراب، لیک مستی فـزای جان و دل عـاشـقان تویی جدت امام هشتم و سلطان دین رضاست جـدّ امـام عـصـر و ولـی زمـان تـویی با "جامعه کبیره" سلامـم شنـیـدنیست مهـمـان هر امام شـوم، میـزبـان تویی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
شیعه را انفاسِ تو غرقِ سعادت میکند «جامعه»هر عاشقی را با ولایت میکند «جامعه» یعنی که مجموعِ زیارتنامهها ما که نه! صاحب زمان آن را قرائت میکند معـرفـت آمـوخـتم در مکـتبِ الـفاظِ تو نامِ زیـبـایِ تو دنـیـا را هـدایت میکـند واژهها در محضرت سر را فرود آوردهاند جملهها در پیشت احساسِ حقارت میکند «یا علی ابن محمّد» دهـمین آئـیـنه دار زیرِ چترِ مهرِ تو سائل سـیادت میکند زادۀ بابُ الحـوائج، جـانِ بابایت جـواد نـوکـرت دارد تـمّـنـایِ رفـاقت میکـند یک براتِ سامرا میچسبد ای ابنُ الکرم بار را بسته گـدا، قـصدِ زیارت میکند تا به کی دلواپسی تا کی خُماری؟ لطف کن با زبـان بـیزبـانی دل شـکـایت میکند کی رسم بر مرقدِ شش گوشهات در سامرا لطف و الطاف شما آخر عـنایت میکند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
اگر رزق من سامرایی نمیشد نـصـیـبم مـقـام گـدایـی نمیشد اگر قـابـلـیـت نمیداشت قـلـبم ز چشم کریمت عطایی نمیشد به اذن تو سجاده را پهن کردم لب من که وا به دعایی نمیشد یقـینا اگر مادر تو نمیخواست دل من بـرایت هـوایی نمیشد اگر که ضریح تو جلوه نمیکرد ز باغ جـنان رونـمایی نمیشد شبـیه جهـنم جهان بود اگر که به نور رخت روشنایی نمیشد تو در جامعه شرح توحید دادی که بیجامعه دل خدایی نمیشد اگر آن زیارت نمیمـاند از تو دل عـارفی کـبـریـایی نمیشد و هر سالکی سیر کامل نمیکرد اگر از تو این رهگشایی نمیشد کـلـیمانه مداحی خویش کردی تو را بهتر از این ثنایی نمیشد شما مـهـبـط نـور وحـی الـهید بشر بی شما رهـنمایی نمیشد شما معدن رحمت و گنج علمید نبـودیـد، دنـیا که جایی نمیشد چو ویرانه میشد، لجن زار میشد یقین غیر ظلمت سرایی نمیشد شما باب ایـمان و سرّ خـدائـید خدا میشدید حق چو آیینه میشد نـبـودیـد اگـر که پـنـاه خـلائق از این تنگناها رهایی، نمیشد اگر در سـقـیـفه خیانت نمیشد به فرزند زهـرا جفایی نمیشد نمیشد تعارف به او جامی اصلا در آنجا چنین ماجرایی نمیشد خدایا چه میشد که از زهر، قلبش جوادی نمیشد، رضایی نمیشد به دنبال مرکب پیاده نمیرفت اسـیـر مسـیـر بـلایـی نـمیشد چنین که شده زخم پاهایش، ای کاش دگر دختری پاحـنـایی نـمیشد دل شب پی نـاقـهای در بیابان ز سیلی شکسته صدایی نمیشد دگـر آبـروی رقـیـه نمیرفـت اگر احتیاجش عصایی نمیشد ائـمّه اگر به شـهـادت رسیـدند یکی مثل آن کـربلایی نمیشد همه لااقل یک کفن داشتـنـد و تـنـی دفـن با بـوریایی نمیشد و یا پیکری زیر پایی نمیماند سری قاری نـیزههایی نمیشد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
ای نگاهت در مسیر کهکشانها ماندگار وسعت دستان تو بر سایه بانها ماندگار میشود ثابت به من در هر فرازِ جامعه نام تو بین هـمـه خـطّ امـانهـا مانـدگـار ما گدای سامرایت! سفـرهها از لطف تو پهن خواهد شد! در آنها آب و نانها ماندگار شک ندارم از کـرم آباد چـشمانت هنوز باغ آباد است و شوق باغـبانها ماندگار چونکه همنامِ علی خواندت پدر، شد تا ابد أشـهـدُ انّ عـلـی بـیـن اذانهـا مـانـدگـار فعلتان خیر است و احسان عادت هر روزتان تا ابد هستـنـد آری مـهـربـانها ماندگـار سائل آمد پشتِ در وقت سحر، حین غروب اینچنین پایِ حرم شد آسـتـانها مانـدگار رفت با دستانِ پُـر بیآنکه بشناسد تو را میشوند اینگونه بینام و نشانها ماندگار ده چراغِ عرش روشن! أنتَ هادیَ ٱلاُمم آیههایت هست در شمس و دخانها ماندگار سامـرا با عـشق تو آباد خـواهد شد ولی حرف تو این است باشد جمکرانها ماندگار!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
دلبـر تو باشی بایـد از دلبر بخـوانم شرک است اگر نام کس دیگر بخوانم رفـتم به کُـرسی ادب تکـیـه کـنم تا مدح تو را از روی آن منبر بخوانم قرآن به روی چـشمِ جانم باز کردم تا اینکه معـنـای تو را بهتر بخوانم باید که تـأویل تو را ” حـیدر” بدانم یا اینکه در تفسیرت از کوثر بخوانم وقـتـی ولـیالله و عـیـن الله هـسـتـی ابن الصفا ابن السخـا ابن الکـریمی برگ خلاصی از منیّت از جهـیمی در عقل و روح و جسم ما با ما سهیمی هادیّ جانهایی هدایت را زعـیـمی با گنبدت خورشید را هم محو کردی با صحـنهـایت بـانـی دارالنـعـیـمی وقتی که تو مولای شاه عبدالعظیمی هم سامرا هستی و هم در ری مقیمی در جان ما بر مسـند عـزّت نشستی ما را هـدایت بینهـایت کردهای تو اصلا هـدایت را هدایت کردهای تو شاهی و تخت شاهیات قدری حصیر است بر تکهای از نان کفایت کردهای تو بـا زنـدگی خـویـش قــرآن خــدا را یک دور، از اول حکایت کردهای تو از عرش بالاتر زدی ای حامل عرش آنقدر که در خود درایت کردهای تو بابا بـزرگ مـهـدی زهـرا نـگـاهی ای دل اگـر امـسال سامـرّا نـرفـتی یعنی که پائـین مـاندی و بالا نرفتی ای قطره از چه در پی دریا نرفتی؟ بیـچـاره… زیر سایۀ طـوبا نرفـتی تا کربلا رفتی و برگشتی به خانه؟ پَـر زد دلت تا سـامـرا اما نـرفـتی؟ یک جای کارت لـنگ میـزد که آقا برگ بـراتت را نـزد امـضا نرفتی من دوست دارم تـا به سـامـرّا بیایم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
فـیـض مـدام، سـلـســلـۀ نــورِ دائـمـی پـور جـواد ابن رضـا سـبـط کـاظـمی تا پـایۀ امامت و دین از تو قـائم است خود عرش فضل را به خدا از قوائمی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
طلوع صبح میپرد دو پلک من برای تو دلم عجـیب میکـند هـوای تو، هـوای تو و بعد از آن دو چشم من پُر از خیال میشود و چکـه چکـه میکـند به راه آشـنـای تو اگر چه تا به حال من ندیـدهام رخ تو را ولی چه ساده میرسد به گوش من صدای تو فـضای خـانۀ دلـم پُـر از گـلاب میشود همین که گریه میکنم دوباره پا به پای تو چه شاعرانه میشود اگر شبی دو چشم من نگـاه خود بیـفکـنـد به چـشم دلـربـای تو سوال بیجواب من پر از نیاز و خواهش است شود که بوسهای زنم به خاک سامرای تو؟! عجـیب غـصهای شده نـبـودنت مـیان ما عجیب قصهای شده دوباره ماجـرای تو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
قـلـم به سمت شکـوهـت قـدم قـدم آمـد به سمت دفـتـر شعـرم خـود قـلـم آمـد دوبـاره حـس ســرودن گـرفـتـهام آقـا و بـا اجـازۀ دسـتـت بـگـو... دلـم آمـد هنوز مرقـد تو سامـرای عـشاق است بدون عـشق مگـر میشود حـرم آمد؟ میان مـسجـد اعـظم، گـدای سامـریام و جامعه، شب جمعه، چه با کـرم آمد اسیـر سلـسلۀ تـوست بغـض زنـدانها به خـاک پای تو مستـند کلّ حـیوانها حـریم حرمت تو قـابل شکـستن نیست و شأن نام تو در این زبان الکن نیست همیشه چهرۀ تو رنگی از تبسم داشت بگو که سنگ ابوهاشمت تکـلم داشت چهار روز عزیزی که روزه مستحب است جواب پیش تو بود و دلم تلاطم داشت هر آن که چهرۀ نورانی تو را میدید درون چشمۀ قلبش غدیری از خم داشت چقـدر خواست تو را سرزنش کند امّا همیـشه این مـتوکـل سرِ تـوهّـم داشت اسیـر سلـسلۀ تـوست بغـض زنـدانها به خـاک پای تو مستـند کلّ حـیوانها
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیهالسلام
پشت میخانه نشستم غرق شور و شادیام از خـراب آبــاد ایـن دل در پـی آبـادیام هرکـسی پرسید از نام و تـبار و شهـرتم سینه را کردم سپر گفـتم مُحـبُّ الهادیام من نخوردم غیر این درگاه نان سفرهای دلخوشم بر تکّه نانی که ز دستت دادیام جرعه جرعه معرفت نوشاندیام از ساغرت جرعه جرعه جامعه، از اول نوزادیام بــرکـت شـیـر حـلال مــادرم بـوده اگـر نیـستم اهـل سقـیـفـه رهـرو ایـن وادیام هرکه هستم، هرچه هستم، باسواد و بیسواد نوکر حـلـقه به گـوشم، نوکـر ابن الجواد ای امام المتقین، ای هادی، ای حِصن حصین نوکرت از تو، تو را میخواهد ای آقا همین هر کجا رو کردهام دیدم جـمال روی تو هرکجا رفتم تو بودی در یسار و در یمین خاک عالم ملک زهرا هست، پس باشد حرام بـیولای تـو قـدم بـرداشتـن روی زمین پای درس و بحث تو شد حضرت عبدالعظیم یکّـه تـاز مکـتب معـرفـت و اهـل یـقـین ذکـر این آواره شـد یـا ایهـا الهـادی مـدد عاجـزم از کار خـود یا ایهـا الهادی مدد درس های اعـتـقـادت را بـیا از سر بگو با زیارت جامعه امشب تو از حیدر بگو از امیرالمؤمنین، یعسوب دین، حبل المتین بـاز هـم آقـا بـیا از ساغـی کـوثـر بـگـو یکـصد و پنجـاه دفعـه در غـدیر خـم بیا با زیارت نامهات از خـواجۀ قـنـبر بگو من یقین دارم که باشد آتش دوزخ حرام بر محبیّن علی در وادی محشر، بگو... عاشقت را میخری آنجا به عشق مرتضی؟ کی مرا هم میبری یک شب نجف، آخر بگو سامرایی میشوم بعد از زیارت در نجف پاک میآیم به پیشت با طهارت در نجف بر مشامم میرسد هر لحظه بوی سامرا بین نوکرهاست امشب گفت و گوی سامرا من همان عبد شما هستم که از شوق وصال سجـده کـردم سالـیـان سال سوی سامـرا با شـمـیـم و جـذبـههـای سـامـرایی شـما پـرورانـدی در دل مـا آرزوی ســامــرا تا ابـد هـستـیـم مـحـتـاج نـگـاه رحـمـتت ملجا و کهف حصین ماست کوی سامرا ما برای نوکری در مـاه جانـسوز حسین اشک میگیریم هر سال از سبوی سامرا اذن گریه میدهی بر روضۀ جدت حسین؟ میگذاری پا نهم در روضۀ جدت حسین؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
سیرتش نه در حقیقت صورت دنیاییاش ماه را شرمنـدۀ خود میکـند زیباییاش میچکـد نهج الـبلاغه از لب پائیـنیاش میچکـد آیـات قـرآن از لـب بالاییاش لحظه لحظه خیر او حتماً به مردم میرسد آن کسی که«جامعه» بوده دم لالاییاش جامعه،عجِّل فرج، به به چه تلفیقی شده ست نسبت فـرزنـدیاش با نسبت بابـاییاش سیزده دیگر برای هیچ کاری نحس نیست یـازده در ذکـر بالا میرود کـاراییاش نـوکـر اربـابـم و یک بخـش از آقـاییام ریشه دارد بیبـرو برگرد در آقـاییاش طعـم توحـید و امامت را به هم آمیخـته نـیـمـۀ مـکّـی او بـا نـیـم سـامـرّایـیاش ازحرم برگشته میداند که وقت بازگشت چایی دوم دو چندان میشود گیراییاش چونکه تنها میروی هرگز به سامرّا نرو چون خجالت میکشد تنهایی از تنهاییاش
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
سخت محتاجم به خلوتگاهِ طور سامرا قـلب تاریکـم شده محـتاج نـور سامرا میشود دل، گیرِ این منزل اگر عاشق شود با دو لقمه نانِ حضرت، از تنور سامرا سهم دوری را دل دیوانه بر هم میزند با سلامـی بر امـامـان صبـور سامـرا با وجود این کریمان هرچه تحریمش کنند جای حیرت نیست میچرخد امور سامرا پَست را آقا و کوچک را عزیزش میکنند پادشاهی را ببین در چشم مور سامرا شکر حق که دور تا دور حرم ساکن شدند شیعـیان عاشق و جِیْـشِ غـیور سامرا تا خود بحر النجف هم میرسد این بوی خوش عـطر لیمـوی حرم از راه دور سامرا لالم از توصیف این لذت، چشیدن لازم است خـواندن یک جامعه دورِ قـبور سامرا غالبا هرکس حرم رفته روایت کرده از نیمه شبهای غریب و سوت و کور سامرا عاقبت این شهر را مهدی گلستان میکند میرسد یک روز هم روز سرور سامرا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
از ذات ذوالجلال و خلایق به صبح و شام ای تا ابد چراغ هـدایت تو را سلام ابنالـرضای دوم زهـرا! دهـم امام! حق را تمام مظهری و مظهـر تمام فرزنـد نُـه ولی، پـدر پـاک دو ولـی در چارده جمال ازل چارمین عـلی ای گنج بیحدود خـدا در خـزانهات بـاغ بهـشت، عـکـس در آستـانـهات بـار غـم تـمامـی امـت بـه شـانـهات صحن تو سامرا و دل خلق، خانهات بیتالحرام اهل سجود است کوی تو روشنگر تمـام وجود است روی تو روح مسیـح میدمد از سامـرای تو کعبه سلام داده به صحن و سرای تو موسی به رود نیل زده با عصای تو وحی خداست در نفس جانفزای تو کهـف تُـقی، حقـیـقت تقـوا، گـل تـقی جان جهان فدای تو یا هـادی الـنقی تعریف ما ز وصف شما هست نابجا توصیف ما کجا و مقـام شما کجا؟! از تو همه عنایت و از ما همه رجا حـتـی درنـدگـان به تـو آرنـد الـتـجا آنچه به وصف قدر و جلالت شنیدهایم در داسـتـان زیـنـب کـذّابـه دیـدهایـم حق از تو، در تو، با تو بود در تمام حال نورید، نـورِ نـور خداونـد ذوالجلال هرکس که در محبتتان یافت اتصال دوزخ بر او حرام و بهشتش بود حلال در گوش ما ز جامعه تا حشر این نداست آن کو جدا شود ز شما از خدا جداست دشمن به حضرتت ستم بیحساب کرد در ظلم خود به آل پیمبر شتاب کرد یک روز، قبرهای شما را خراب کرد روزی تو را تعارف جام شراب کرد یک روز ریخت خون دلت را به ساغرت یک روز کند قبر تو را در برابرت در مجلس شـراب به دل بود آذرت دیگر نخورد چوب به لبهای اطهرت دیگر سـر بُـریـده نمیدیـد دخـتـرت دیگر نبود بسته دو بازوی خواهرت دیگر به غصه عترت تو مبتلا نبود دیگر سـرت مـیانۀ تـشت طلا نـبود هرچنـد زهر داد بـه عمر تو خاتمه دیـدی جفـا و غصه و بیداد از همه این غم تورا بس است که بیرعب و واهمه آن بیحیا نمـود جسارت بـه فاطمه دشنام او ز نیـزه و خـنجـر شدیـدتر او بـود از یـزیـد ستـمگـر یـزیـدتـر من کـیـستم؟ گـدای گـدای گـدای تو خاک قدوم زائر صحن و سرای تو دارم امــیـد تــذکــرۀ سـامــرای تـو سوزی بده که اشک بریزم برای تو بر خـاک آسـتـان شما سـر نـهـادهام دست مرا بـگـیـر که از پـا فـتـادهام
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
نفس نفس نفست عـطـر ربّـنـا دارد قـنـوت نـیـمـه شبـت ذکر آتـنـا دارد به عمق معرفت واژههای جامعهات هجا هجا کـلـماتـت دَم از خـدا دارد کـریـم، ابن کـریـمـی و عـالـمـی آقا به دامن کـرمـت دست الـتـجـا دارد کـبـوتـرانـه پـریـده در آسـمـان شما دلی که حسرت سرداب سامرا دارد من از هـوای گـدایی درگهت مـستم گدای سامرهات میشوم ... صفا دارد فـدای نـام تـو یـا ایهـا النـقـی، جـانـم چقـدر لشکر تو یار و جانـفـدا دارد اگرچه دست تو را خصم بیبصیرت بست هنوز اهل تو در بیت خویش جا دارد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
با کـلامـش شهـر را اهـل ولایت میکند مـردم گـمراه را "هـادی" هـدایت میکند هرکه وصفش را شنید از عشق او بیمار شد عشقش از راه شنیدن هم سرایت میکند شیخ عباس قمی در "منتهیُ الآمال" خود معجـزات بـیشمار از او روایت میکند با وجود او بهشتی بودن اصلا سخت نیست حُـبِّ او را هرکسی دارد کـفایت میکند کـامـلا رد کـرد اســلام بـنـی عـبـاس را "هادی" از اسلام پیغـمبر حمایت میکند هرچه هم دشمن اذیت کرد، او نفرین نکرد دشمنش از صبر بسیارش شکایت میکند هر بلایی هم که میبیند "علی ابن رضا" شکر حق میگوید، احساس رضایت میکند دشمنش بیاحترامی کرد، آنجایی که دید شیـر دارد احـترامش را رعـایت میکند قاتلش جان خواست از او، جان خود را نیز داد هرکسی هرچه بخواهد او عنایت میکند رفت در بزم شراب و غصه خورد و گریه کرد اشک هایش از دل زینب حکایت میکند
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
قصد کردم بنویسم کـمی از نـور خـدا کمی از ساحتِ قـدسـی عـزیـزُالزّهـرا قصد کردم ببرم نام «عـلی» بر لب ها بخدا دست من از دامن تو نیست جـدا السّلام حضرت هادی، به فـدای سرتان الـسّلام ای کـرمت شامـل این نـوکـرتان هـمـۀ ایـل و تـبــارم بـه در خـانـۀ تـو سـالها لحـظـه شـمارم به درِ خانۀ تو حاجـت غـیـر نـدارم، به درِ خـانـۀ تو مثـل یک ابر بـهـارم، به درِ خـانـۀ تو گریهام از سر بیطاقـتی و بیتابی است دوری از مرقدتان باعث این بیخوابی است بخدا در دل ما حسرتِ یک سامره است از لج منکرتان، دست، چو مشتی گره است دیدن صحن و سرایت به سرم خاطره است بخدا حاجت من یک ورق تذکره است حرمت باغ بهشت است و قدمگاه رسول خانهات، سفرۀ سبزی است به درگاه رسول بنـویـسید مرا نـوکـر هـادی ز ازل… بردن نام بزرگـش به لبم همچو عـسل کرمش رنگ مضامین عظیم است و غزل حبّ او در دل دیـوانۀ ما “خَیرُالعَـمَل” کمی از غـربت او را تو اگر گوش کنی میـروی تا همه را جـمله سیه پـوش کنی دلـتـان رحـم بیاید، بخـدا بیتـاب است چند روزی است، که در حجرۀ خود بیخواب است لبِ او خشک شده، فکر دو قطره آب است دست بر سینه فقط یادِ لب ارباب است سیـنهاش تنگ شد از شدت آن زهـر جـفا مجـتـبی گـونه و با درد رود سمـت خـدا
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
ای دهـمـیـن اخـتـر بـرج هُـدا از تو هـدایت شـده خـلـق خـدا نـام تـو نـام عــلـی مـرتـضـی کـنـیـۀ زیـبـای تـو ابن الـرّضا دسـتـه گـل فــاطـمـۀ اطـهـری گوهـر نُه یَم، یـم دو گـوهـری بحر به موج کرمت یک حباب ذرّهای از مهـر رخـت آفـتـاب سامـره با تربت پاکـت بهـشت جنّت و زیباییِ آن بیتو زشت چرخ کهن پیش تو جِرمی صغیر صد متوکّل به حضورت حقیر جود تو چون لطف خدا متّصل خــاک درت آبــروی اهـل دل وادی ایـــمـــن، دل آرام تــــو شـیـر درنـده بـه قـفـس رام تو آیــــنـــۀ احـــمـــدی و داوری نجـل جـواد و پـدر عـسکـری مـروه صفا یافـتـه از روی تو کعـبـه نـشانی بُـوَد از کوی تو از تو بود بگوش جـان سامعه از تـو بـود زیــارت جـامـعــه سزد سر از عرش بر آریم ما کـز تو چنـین جامعـه داریم ما جامعـه نه، بـلکه روایات نور صفحه به صفحه همه آیات نور جـامـعـه یعـنی آیت مـحـکـمـه دائـــرة الـــمـعــارف ائـــمّـــه جـامـعـه انــوار هـدایـت بُــوَد جـامعـه خـورشیـد ولایت بـوَد گـفت چـنین راوی نیکـو سیـر حکـایـتی ز آن شـه والا گهـر که دیدم از فـتنه این روزگـار گشت به مرکب متوکّـل سوار گفت که خَلق از پی اجـلال او پــیــاده آیــنــد بــه دنــبــال او بود در آن عـرصه میان هـمه پـای پــیــاده پـســر فــاطــمــه هم قطرات عرقـش بر جـبـین هم به لبـش ذکـر خـدای مبـین سوخته از آتش غیرت چو شمع حرمت او شکسته در بین جمع دیده چو بر ماه رخـش دوخـتم اشگ فشان ز آتش غم سوختم گفـتـمـش ای آیت حقّ الـیقـیـن از مـتـوکّـل چه توّقـع جز این زین عمل زشت خود این زشت خو بوده جسارت به تو مقصود او گفت به پـاسـخ پـسـر فـاطـمـه نیست مرا از این سـتم واهـمه من به مقام و رتبه و جـاه، کم از بـچـۀ نــاقــۀ صـالـح نِــیَــم ناخـن من به محـضر ذات هو نیست کم از ناقـه و فـرزند او یعنی عـمـر ظلم پایـنـده نیست بیشتر از سه روز او زنده نیست بعد سه شب از دم شمشیر تیز شد مـتـوکّـل بدنـش ریـز ریـز از پـس او مـعـتـمــد نــابـکـار گشت چو بر گُردۀ امّت سوار داد جــفـا و سـتـم و قـهــر داد تا پـسـر فـاطـمـه را زهـر داد آن همه سر تا به قدم جان پاک لاله صفت شد جگرش چاک چاک سوخت از این غم دل اهل ولا سـامـره شد در غـم او کـربـلا میثم اگر وصف غمش میکند اشک نـثـار حـرمـش میکـنـد
: امتیاز
|